سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتن «نمی دانم» نیمی از دانش است . [امام علی علیه السلام]
قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟
درباره



قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟

وضعیت من در یاهـو
مهدی مسائلی
امام خمینی(ره):...اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدّس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذارید هرچه بیشتر بخورد...ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی، صلی الله علیه وآله، برسیم. و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا، همین اسلام است و نجات آن قربانی می‌خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم.صحیفه نور، ج 21، 2/7/67
آهنگ وبلاگ

غرور بی جا و انحطاط [1]

یکى از عوامل انحطاط و تباهى اجتماعات مسلمان در عصر حاضر غرور بى‏جایى است که در دوره‏هاى متأخّر در عده زیادى از مسلمانان خصوصاً اکثریّتى از شیعیان پدید آمده است.

اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع مى‏شود؟ بسیارى از آنها جواب مى‏دهند: نه. و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمى دارد؟ جواب مى‏دهند: همه بخشیده شده است.

از این دو جمله استنتاج مى‏شود که آن چیزى که هیچ ارزشى ندارد عمل است، نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى؛ شرط لازم و کافى براى سعادت و نیکبختى این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس.

معمولاً این دسته چنین استدلال مى‏کنند:

1. اگر بنا باشد که گناهان ما و دیگران یک‌جور مورد محاسبه قرار گیرد پس فرق بین شیعه و غیر شیعه چیست؟

2. روایت معروفى است: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة»[2]

 یعنى محبت على- علیه‌السلام- حسنه‏اى است که هیچ گناهى با وجود آن به آدمى لطمه نمى‏زند.

در پاسخ استدلال اول باید گفت فرق بین شیعه و غیر شیعه وقتى آشکار مى‏گردد که شیعه به برنامه‏ اى که رهبرانش به او داده‏ اند عمل بکند و غیر شیعه هم به برنامه دینى خودش عمل کند، آن وقت تقدّم شیعه بر غیر شیعه، هم در دنیا و هم در آخرت روشن مى‏گردد. فرق را در جانب مثبت باید جستجو کرد نه در جانب منفى. نباید گفت اگر شیعه و غیر شیعه برنامه‏هاى مذهبى خود را زیر پا بگذارند باید تفاوت داشته باشند، و اگر تفاوتى نباشد پس چه فرقى میان شیعه و غیر شیعه هست؟

این درست مثل آن است که دو بیمار به طبیب مراجعه کنند، یکى به طبیب حاذق مراجعه کند و دومى به طبیب غیر حاذق، ولى وقتى که نسخه را از طبیب دریافت داشتند هیچ‌کدام عمل نکنند؛ آنگاه بیمار اول گلایه کند که فرق بین من و بیمارى که به طبیب غیر حاذق مراجعه کرده چیست؟ چرا باید من مریض بمانم همان طورى که او مریض مانده است در حالى که من به طبیب حاذق مراجعه کرده‏ام و او به طبیب غیر حاذق.

همچنین صحیح نیست که ما فرق على- علیه‌السلام- را با دیگران به این بگذاریم که اگر ما به دستورهاى آن حضرت عمل نکنیم ضرر نبینیم ولى آنها چه به حرف پیشواى خویش عمل کنند و چه عمل نکنند زیان ببینند.

یک تن از اصحاب حضرت صادق- علیه‌السلام- خدمت حضرت عرضه داشت که برخى از شیعیان شما منحرف شده‏اند و حرام‌ها را حلال شمرده مى‏گویند دین تنها معرفت امام است و بس؛ پس چون امام را شناختى هر کارى که مى‏خواهى بکن. حضرت صادق- علیه‌السلام- فرمود: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعون. این کافران آنچه را که نمى‏دانند به اندیشه خویشتن تأویل کرده‏اند.

سخن این است که معرفت پیدا کن و هر چه مى‏خواهى از طاعات عمل کن که از تو پذیرفته خواهد شد، زیرا خدا قبول نمى‏فرماید عمل بدون معرفت را.[3]

محمد بن مارد از امام صادق- علیه‌السلام- پرسید: آیا راست است که شما فرموده‏اید: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت‏. «همین که به امام معرفت پیدا کردى هر چه مى‏خواهى عمل کن.» فرمود: بلى صحیح است. گفت: هر عملى ولَو زنا، سرقت، شرب خمر؟! امام فرمود:

انّا للّه و انّا الیه راجعون به خدا قسم که درباره ما بى‏انصافى کردند. ما خودمان مسئول اعمالمانیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! من گفتم وقتى که امام را شناختى هر چه مى‏خواهى کار خیر کن که از تو مقبول است.[4]

اما روایت «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» باید دید چه تفسیرى دارد؟ یکى از علماى بزرگ- گویا وحید بهبهانى است- این حدیث را به گونه‏اى خاص تفسیر کرده است؛ ایشان مى‏فرمایند معناى حدیث این است که اگر محبت على- علیه‌السلام- راستین باشد هیچ گناهى به انسان صدمه نمى‏زند؛ یعنى اگر محبت على که نمونه کامل انسانیّت و طاعت و عبودیّت و اخلاق است از روى صدق باشد و به خودبندى نباشد مانع ارتکاب گناه مى‏گردد؛ مانند واکسنى است که مصونیّت ایجاد مى‏کند و نمى‏گذارد بیمارى در شخص «واکسینه شده» راه یابد. محبت پیشوایى مانند على که مجسّمه عمل و تقوا و پرهیزکارى است آدمى را شیفته رفتار على مى‏کند، فکر گناه را از سر او بدر مى‏برد، البته به شرطى که محبتش صادقانه باشد.

کسى که على- علیه‌السلام- را بشناسد، تقواى او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، ناله‏هاى نیمه شبش را بداند و به چنین کسى عشق بورزد محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و عمل مى‏کرد عمل کند. هر محبى به خواسته محبوبش احترام مى‏گزارد و فرمان او را گرامى مى‏دارد. فرمان‌برداری از محبوب، لازمه محبّت صادق است، لهذا اختصاص به على- علیه‌السلام- ندارد، محبّت صادقانه رسول اکرم نیز چنین است.

پس معنى حدیث «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» این است که محبت على حسنه‏اى است که مانع ضرر زدن گناه مى‏شود، یعنى مانع راه یافتن گناه مى‏شود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته‏اند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است.

برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغ‌گو هستند. [5]

با این حال بسیاری از شیعیان نیز همچنان بر این تفسیر نادرست از پذیرش ولایت اهل بیت- علیهم‌السلام- راسخ و استوار بوده و به شیعه بودن خویش مغرورند که اگر بخواهیم تحلیلی درباره ریشه‌ی  این غرور داشته باشیم در واقع این همان غرور و انحطاطی است که امت‌های پیشین همچون امت‌های یهود و مسیح به آن دچار شده و قرآن ما را از آن به شدت بر حذر می‌دارد. آن‌گونه که خداوند در آیه111 سوره بقره می‌فرماید: «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ یعنی: [خودپرستان یهود و نصارا] گفتند: هرگز به بهشت در نمى‏آید جز کسى که یهودى یا نصرانى باشد. این خیال‏هاى خام آنهاست، بگو: اگر راستگویید دلیل و برهانتان را بیاورید.»

همچنین خداوند از قول یهود و نصاری نقل می‌کند که آنها می‌گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم.( سوره مائده آیه18) همچنان‌که خداوند در آیه 80 سوره بقره ادعاى یهود را دائر بر این‌که آتش دوزخ جز ایام معدودى به آنان نمى‌رسد ذکر نموده و آنها را سرزنش مى کند.

اما خداوند در آیه 123 سوره‌ی نساء به اصطلاح آب پاک را به روى دست همه ریخته است و وابستگی‌هاى ادعائى و خیالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به یک مذهب به تنهائى بی‌فایده می‌شمرد، و اساس را ایمان به مبانى آن مکتب و عمل به برنامه‌هاى آن معرفى مى کند. خداوند در این آیه می‌فرماید: «لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا؛ یعنی: (پاداش و کیفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اینکه امت پیامبر خاتمید) و نه به آرزوى اهل کتاب (که خود را دوستان و فرزندان خدا مى‏دانند، بلکه) هر کس کار بدى انجام دهد کیفر داده مى‏شود و جز خدا یاور و دوستى براى خود نخواهد یافت.»



[1]. بخش عمده‌ی مطالب این عنوان از کتاب عدل الهی استاد شهید مطهری گرفته شده است. رک: عدل الهی، چاپ هجدهم: انتشارات صدرا، 1382ش، ص306-308.

[2]. بحار الانوار، ج‏39، ص 248.

[3]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 24.

[4]. کافى، ج 2، ص 464.

[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج‏1، ص331- 332.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/10:: 9:52 عصر     |     () نظر

این‌گونه به ولایت اهل بیت، علیهم‌السلام، نمی رسیم

همه می‌دانیم که ولایت حقیقی و انحصاری از آن خداست و از غیر خدا کاری ساخته نیست؛ آن گونه که قرآن کریم با یادآوری این معنی، می‏فرماید: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی[1]؛ یعنی: ولایت منحصراً از آن خداوند است»، و همچنین در آیه‌ای دیگر می‏فرماید: «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر[2]؛ یعنی: برای انسان ولی و یاوری جز خدا نخواهد بود.»

با توجه به این نکته، پس هنگامی سخن از ولایت پیامبر و اهل بیت- صلوات الله علیهم- به میان می‌آید در واقع این ولایت جدا از ولایت خداوند نبوده و برگرفته از همان ولایت الهی است. با این وصف، راه رسیدن به ولایت اهل بیت- علیهم‌السلام- نیز همان راه وصول به ولایت خداوند می‌باشد. پس همان‌گونه برای دست یافتن به ولایت خداوند انجام واجبات و پرهیز از محرمات، لازم است برای نائل شدن به ولایت اهل بیت- علیهم‌السلام- نیز گذشتن از این راه لازم است. از همین رو اهل بیت- علیهم‌السلام- نیز بارها این معنی را مورد تأکید قرار داده و فرموده‌اند: لَا تُنَالُ‏ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الْعَمَل[3]‏؛ یعنی: کسی به ولایت ما نمی‌رسد مگر با پرهیزگاری شدید و عمل صالح.

اما با این حال، متأسفانه بر اثر بعضی القائات باطل، بعضی از مردم گمان می‌کنند ولایت اهل بیت- علیهم‌السلام- راه میانبری برای رسیدن به سعادت است که در آن از سخت‌گیری‌های دین و ولایت خدا خبری نیست. این در حالی است که راه سعادت انسان، یک راه بیش نبوده و آن همان راه ولایت خداوند می‌باشد که ولایت اهل بیت- علیهم‌السلام- نیز به منزله‌ی مقدمه‌ای لازم برای رسیدن به این ولایت است. جابر بن یزید جُعْفِی‏ می‌گوید: امام باقر علیه‌السلام به من فرمود: اى جابر! آیا کسى که ادعاء تشیع می‌کند، او را همین بس است که از محبت ما خانواده دَم زند؟ به خدا شیعه ما نیست، جز آنکه از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید، اى جابر! ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسیارى یاد خدا و روزه و نماز و نیکى به پدر و مادر و مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرض داران و یتیمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم، جز از نیکى آنها، و آنها امانت نگهدار فامیل خویش باشند.

جابر می‌گوید عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! ما امروز کسى را داراى این صفات نمی‌شناسیم!

امام فرمود: اى جابر! سخنان مردم در تو تأثیر نگذارد، آیا براى مرد کافى است که بگوید، من على را دوست دارم و از او پیروى می‌کنم، و با وجود این فعالیت دینى نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دوست دارم- رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که بهتر از على علیه‌السلام است- سپس از رفتار او پیروى نکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیغمبر به او هیچ سودى نمی‌دهد. پس از خدا بپرهیزید و براى آنچه نزد خدا هست عمل نمایید زیرا بین خدا و کسى خویشاوندى نیست بلکه محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند و ارجمندترین ایشان نزد او با تقواترین آنهاست، و عمل‏کننده‏ترین آنها به طاعت اوست.

اى جابر! به خدا قسم، جز با اطاعت نمی‌توان تقرب به خداى- تبارک و تعالى-  جُست؛ و همراه ما بَرات آزادى از دوزخ نیست و هیچ کس بر خدا حجت ندارد، هر که مطیعِ خدا باشد دوست ما و هر که نافرمانى خدا کند دشمن ماست، ولایت ما جز با عمل [صالح] و پرهیزگاری شدید به دست نمی‌آید.[4]



[1]. سوره شوری، آیه 9.

[2]. سوره بقره، آیه 107.

[3]. شیخ صدوق، امالی، ص626 و اعتقادات الإمامیه، ص113.

[4]. اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 119 .

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/10:: 9:44 عصر     |     () نظر

 

ارزش محبت به پیروی است

در شأن نزول آیات 31 و 32 سوره آل عمران آمده است: جمعى در حضور پیغمبر - صلى الله علیه و آله- ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که عمل به برنامه‌هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، لذا آیات فوق نازل گردید و خداوند در پاسخ به آنها فرمود: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ یعنی: بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید تا او نیز دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده‏ى مهربان است.»

در این آیات، خداوند مفهوم دوستى واقعى را تبیین می‌کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین روشن مى‌سازد. به این معنی که محبت تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد، کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه‌اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.

در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواسته‌های او می‌کشاند، البته ممکن است، محبت‌هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما این‌گونه محبت‌ها به قدرى ناچیز است که نمی‌توان نام محبت بر آن گذاشت، یک محبت اساسى حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند می‌دهد، و در مسیر خواست‌های او به تلاش پرثمر وا می‌دارد.

دلیل این موضوع روشن است، زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمی‌ورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه‌ها و دستورهایش نیز کامل است، و در این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه‌ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟

پس می‌توان گفت‌ این آیه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان می‌زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.

آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم، امیرمؤمنان- علیه‌السلام- و پیشوایان بزرگ مى‌دانند، و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه‌اند.[1]

چگونه ممکن است که دوست آنان باشی و کار آن‌ها را انجام ندهی؟ اگر دوست آنها هستی و صفت آن‌ها را نداری، پس با آن‌ها نیستی. دوستی منهای اطاعت، دوستی نیست بلکه آرزوی دوست داشتن است؛ چون محبت مرحله عالیه‌ی اراده است. چگونه ممکن است که محبت باشد و انسان به میل خود عمل کند، نه به رضای محبوب.

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/10:: 9:30 عصر     |     () نظر

ولایت در ساحت عمل

به مناسبت عید غدیر کتابچه ای توسط حقیر گردآوری شد با عنوان «ولایت در ساحت عمل». موضوع این کتابچه -همان‌گونه در مقدمه آن بیان شده است- در واقع تذکاری است بر ضرورت پیروی از ولایت.

اهمیت پرداختن به این موضوع از آن جهت است که درباره ولایت و اهمیت پذیرش آن- خصوصا در میان ما شیعیان- فراوان سخن به میان آمده است، اما با این حال درباره پیروی از ولایت کمتر سخن رفته است. به دیگر سخن پذیرش ولایت فقط به اظهار آن در گفتار و سخن نیست، بلکه پذیرش واقعی ولایت آثار و نشانه‌هایی را نیز در اعمال و رفتار مسلمانان در پی خواهد داشت که ارزش واقعی ولایت را می‌توان به وسیله‌ی این آثار درک نمود.

متأسفانه بدین سخن – یعنی تأثیر ولایت در ساحت عمل – کمتر توجه داده شده، آن‌گونه که عده‌ای از شیعیان این گونه پنداشته‌اند که ‌راه ولایت، راهی سهل و بی زحمت برای رسیدن به سعادت است که در این طریق وظیفه آنها فقط اظهار لسانی محبت خویش به اهل بیت- علیهم السلام- است تا در عوض به منتهی الیه سعادت الهی دست ‌یابند.

این مختصرْ نوشته، بیانی از واقعیتی است که خداوند متعال در قرآن درباره آثار پذیرشِ ولایت بر ما متذکر شده است و عالمان روشن ضمیر نیز در جای خویش به تفسیر و توضیح آن پرداخته‌اند.

در یادداشت های بعدی به مناسبت عید غدیر بعضی مطالب این کتابچه را ارائه خواهیم نمود.

همچنین می توانید فایل پی دی اف منتشر شده آن را  از اینجا دانلود کنید


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/10:: 11:38 صبح     |     () نظر

ما برای نماز می‌جنگیم

در جنگ صفین حضرت على - علیه السلام- در حالى که مشغول جنگ بود مرتب به خورشید نگاه مى کرد، ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمومنین! این چه کارى است که شما انجام مى دهید؟

حضرت فرمود: نگاه مى کنم تا موقع فرا رسیدن ظهر، نماز را (در اول وقت ) بخوانم .

ابن عباس گفت: آیا حالا وقت نماز است؟ ما مشغول جنگ هستیم .

حضرت فرمود: مگر ما براى چه چیزى مى جنگیم؟ به درستى که ما براى نماز جنگ مى کنیم .

ابن عباس گفت: نماز شب على علیه السلام حتى در «لیلةُ الهَریر»(1) هم ترک نشد.

بیاییم مثل اصحاب امام حسین عمل کنیم، هنگام ظهر به سوى نماز بشتابیم و نماز را به یاد بیاوریم تا مشمول دعاى امام حسین - علیه السلام- شویم که هنگام یادآوری نماز روز عاشورا فرمود: ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین؛ نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار بدهد.


1. هریر به معنای زوزه سگ، و کنایه از همهمه و ناله و غوغاست. سخت‌ترین شب حمله جنگ صفین از نظر تلفات گسترده دو سپاه و فراوانی ناله و فریاد زخمیان و مجروحان، «لیلة الهریر» (شب غوغا و ناله) نام دارد. در آن شب، که جنگ و ستیز تا سحرگاهان ادامه داشت و لشگر ستمگر معاویه در آستانه سقوط قرار گرفته بود، فریاد ناله مجروحان و غریو و چکاچک شمشیرها و نیزه‌ها دشت را پر کرده بود. به همین دلیل «لیلة الهریر» نام گرفت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/5:: 11:0 صبح     |     () نظر

یکی از مخاطبین وبلاگ در قسمت نظرات یادداشت این نوع نذر شرک است

سؤالاتی مطرح فرموده بودند که در این یادداشت آن سؤالات و پاسخ بنده منتشر می گردد:

نویسنده وبلاگ تبراء باسلام،

در وبلاگ بنده نظری را قرار داده بودید که پاسخ به آن در ادامه می آید:

نظر شما:

اولا: بر چه مبنایی این عمل رو شرک دانستی؟

ثانیا:کدام آیه یا حدیث این عمل را منع کرده؟

ثالثا:مگر شما به درجه اجتهاد رسیدی که فتوا میدی؟

رابعا:چرا مطالبی که در وب گذاشتی سند ندارد؟

خامسا:آیا تا بحال اسم شعائر به گوش شما خورده؟

ووووووووووووووووووووو.......................................

لطفا برای دین نظر ندهید چون اسلام صاحبی دارد همچون علی وحسین ومهدی که شکر خدا در قید حیاته.

پاسخ بنده:

اولا: بر این مبنا این نوع نذر را شرک دانستم که نذر گونه ای عبادت است و از این رو تمامی مراجع و فقها  نیت قربت به خداوند را در آن شرط می دانند و همان گونه که نمی توان در نیت عبادات دیگر- مثل نماز- غیر خداوند را شریک او قرار داد در نذر نیز نیت ما باید فقط برای خداوند باشد. البته می توان ثواب نذر را به اهل بیت علیهم السلام هدیه کرد که آن صورتی دیگر دارد و توضیح آن گذشت.

ثانیا: مدارک این بحث در کتابهای مبسوط فقهی آمده است و از آنجا که بنده قصد اثبات فقهی آن را نداشتم به بیان آنها نپرداختم.(مراجعه کنید به جواهر الکلام ، ج‌35، ص: 364) البته در اینجا فقط به یک مدرک اشاره کنم که در کتاب دعائم الاسلام از امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام از نیاکانش علیهم السلام روایت مى‌شود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از نذر براى غیر خدا نهى کرد.(اشاره ای نیز به این مطلب داشته باشم که تاکنون فقیهی در اینکه نذر برای غیر خدا صحیح نیست دچار ابهام نشده است.)

ثالثا: خوب بود قبل از آن که مرا به خود رأیی متهم کنید سری به رساله مرجع تقلید خود می زدید! تمامی مراجع فرموده اند که حتی اگر کسی در نیتش این باشد که نذر برای خدا می کنم اما در گفتار – به علت فراموشی یا خلاصه گویی - نام خدا نبرد در چنین صورتی نذرش صحیح نبوده و واجب نیست به آن عمل کند، چه برسد به اینکه نذرش برای غیر خدا باشد که در این صورت نه تنها نذرش صحیح نیست بلکه جایز هم نیست. (مراجعه کنید بهتوضیح المسائل مراجع ج‌2، ص: 609)

رابعا:مطالب بنده تحلیلی و بسیار واضح بود و احتیاجی به سند نداشت.(کافی بود فقط به رساله مرجع تقلیدتان مراجعه می فرمودید!)

خامسا: منظور شما از شعائر چیست؟ آیا اگر عوام مردم کاری را به اشتباه انجام دادند و آن را به دین منتسب ساختند، باید بگوییم این جز شعائر دین است و نباید با آن مخالفت کرد! آیا اگر –نعوذ بالله- عده ای گفتند علی علیه السلام خداست نباید با ان مخالفت کرد چون جزء شعائر دین شده است؟

سادسا: منظورتان از اینکه دین صاحبی دارد و بنده درباره آن اظهارنظر نکنم، چیست؟ آیا منظورتان آن است که من ساکت بنشینیم تا شما عقایدتان را به اسم «علی وحسین ومهدی[علیهم السلام]» منتشر کنید! چطور است شما می توانید درباره دین بدون هیچ پشتوانه عقلی و یا روایی سخن بگویید، اما سخن گفتن من در این باره هرچند به واسطه نقل و عقل باشد ناثواب و گناهی بزرگ است. از جهتی دیگر آیا از دیدگاه شما علما که درباره دین اظهار نظر می کنند در کار ائمه علیهم السلام دخالت می‌کنند! این تذهبون!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/5:: 10:45 صبح     |     () نظر

این نوع نذر شرک است!

نذر برای غیر خدا دو صورت دارد:

1. نذر کردن برای بندگان خدا به نیّت تقرّب و جلب رضایت آنان (بدون توجه به خشنودی و یا خرسندی خدا).

روشن است چنین رفتاری، نوعی شرک و به منزله بت پرستی است و هیچ یک از علمای مسلمان، چه شیعه و چه سنی، نیز چین نذری را جایز ندانسته و نمی دانند.

2. نذر کردن به عنوان عملی خداپسندانه و به نیت تقرب به خدا و جلب رضایت او، همراه با هدیه ثواب آن به یکی از اولیای الهی تا از این رهگذر خشنودی خدا به دست آید.

بی‌شک، نذر کردن با چنین قصد و نیت پاک، کاری پسندیده و درخور ستایش است. در چنینن صورتی شخص نذر کننده باید ابتدا نام خداوند را در صیغه نذر آورده و نذر را به نیت خداوند منعقد کند و در ادامه ثواب آن را به یکی از اهل بیت علیهم السلام هدیه کند و مثلا بگوید: بر گردن من است که اگر مشکلم حل شد گوسفندی برای خداوند نذر کرده و ثوابش را به امام حسین علیه السلام هدیه کنم. (که عربی آن می‌شود: لِله علیّ ان قُضیت حاجتی ان اذبح هذه الشاة للحسین علیه اسلام)

اما متأسفانه بسیاری از شیعیان به خاطر عدم آگاهی از احکام نذر، در نیت نذرهایشان تقرب به خداوند را منظور نکرده و نذر را به نیت یکی از پیشوایان معصوم علیهم السلام منعقد می‌کنند و مثلا می گویند: اگر مشکلم حل شد یک گوسفند نذر امام حسین علیه السلام می‌کنم!

ممکن است کسی بگوید این اشکال شما نادرست است زیرا بیشتر مردم در هنگام نذر کردن اگرچه در سخن، نام خداوند را بیان نمی‌کنند، اما در نیت خودشان این را در نظر دارند که نذر در واقع برای خداوند بوده و ثوابش به اهل بیت علیهم السلام هدیه می شود.

در جواب باید گفت: که برعکس بیشتر مردم عوام در هنگام نذر کردن توجهی به خداوند به عنوان کسی که نذر به خاطر او انجام می شود، ندارند، شاهد آن که مخاطب آنها در هنگام بیان نذر اهل بیت علیهم السلام می‌باشند و مثلا در موقع گرفتاری شروع به گفتگو با امام حسین علیه السلام نموده و خطاب به آن حضرت می‌گویند: یا امام حسین! اگر مشکلم حل شد برایت یک ده روضه می‌گیرم و یا یک گوسفند می کشم ویا...، همچنانکه بعد از انعقاد نذر، او منتظر آن است که امام حسین علیه‌السلام مشکلش را حل کند و حتی بعد از برآورده شدن حاجات و در هنگام عمل به نذر، نیز بسیاری از آنها نذر را به نیت امام حسین علیه السلام و در پاسخ به یاری ایشان انجام می‌دهند.

به هر حال اگر نگوییم این عده- که تعدادشان در میان ما کم نیست- دچار شرک در اعتقاد شده اند، اما عملشان به گونه‌ای است که شاعبه‌ی شرک آلود بودن می‌دهد و باید تصحیح شود.

البته همانگونه که بیان شد در این میان، عده ای دیگر از مردم هستند که به خاطر ناآگاهی، یا خلاصه گویی، در هنگام بیان نذر می‌گویند: «این را برای امام حسین علیه السلام نذر کردم؛ نذرتُ هذا للحسین علیه السلام!» اما در نیتشان آن است که در واقع این نذر برای خداوند است. این عده نیز اگرچه اندیشه‌ی شرک آلودی ندارند ولی صیغه‌ی نذرآنها ناصحیح بوده و شاعبه شرک آلود بودن دارد، همچنان که مراجع تقلید چنین صیغه نذری را صحیح نمی‌دانند.

از این جهت لازم است علما و مبلغین ضمن بیان نحوه صحیح نذر، مردم را از انجام اعمالی که حداقل ظاهری شرک آلود دارد برحذر دارند تا بدین وسیله زبان یاوه گویانی که شیعه را متهم به شرک می‌ کنند ببندیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/7/18:: 9:38 عصر     |     () نظر

نظر دو تن از مراجع درباره عاشورای‌ شمسی

حکم شرعی ابداع و برگزاری این نوع مناسبت ها چیست؟ نظر آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله مکارم شیرازی را که در پایگاه اطلاع رسانی ایشان منتشر شده است، در این باره می خوانید.
آیت‌الله صافی‌گلپایگانی: همان روز 10 محرم الحرام به سال هجری قمری معتبر است
آیت‌الله صافی‌گلپایگانی در پاسخ به استفتائی، به این مسئله پاسخ داده است:
سوال: اخیراً برخی از مردم مطرح می‌کنند که می‌توان در سالروز واقعه? عظیم عاشورا، به روایت تاریخ هجری شمسی نیز عزاداری کرد و اعمال مربوط به این روز را انجام داد، خواهشمند است جهت رفع شبهه از مؤمنین، نظر حضرتعالی در این باره را بیان فرمایید.

پاسخ آیت‌الله لطف‌الله صافی‌گلپایگانی: اقامه عزاداری و ذکر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام در هر روز و هر زمان و مکان اجر و ثواب دارد، ولی به عنوان روز عاشورا که در روایات دستورات خاصی دارد و مراسم عزاداری و تعظیم شعائر حسینی برقرار می‌شود،‌‌ همان روز 10 محرم الحرام به سال هجری قمری معتبر است و منشأ آثار و برکات عظیمه می‌باشد.

آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی : یقیناً این به مصلحت نیست

آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی نیز مطرح کردن «عاشورای شمسی» را به مصلحت حکومت اسلامی نمی داند.
این مرجع تقلید عنوان کرده است: «اخیراً برخی‌ها نغمه‌یی ساز کرده‌اند و گفته‌اند که ما می‌خواهیم عاشورای شمسی بگیریم؛ این افراد از روی عشق به سالار شهیدان به این فکر افتاده‌اند که در ماه‌های شمسی عاشورا بگیرند اما یقیناً این به مصلحت نیست زیرا تمامی امامان معصوم(ع)، عاشورا را در ماه قمری بیان کرده‌اند و این روز را عزاداری می‌کردند و ثانیاً این کارها از ابهت و شور عاشورا می‌کاهد.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/7/18:: 9:36 عصر     |     () نظر

 

به جدم حرام زاده است

متاسفانه بعضی از کسانی که نظر خویش را در وبلاگ اعلام می نمایند-و در عین حال، خود را عالم و مُصاب به حق و شیعه واقعی دانسته و ما را ضال و گمراه بلکه کافر و معاند و وهابی می‌دانند- هنگامی که در بحث و گفتگو مغلوب می شوند،از بابی دیگر وارد شده و می‌گویند: شما بایدبه نطفه‌ی خویش مراجعه کنید! و توهین های دیگری که زبان از گفتن آن شرمنده است و حیا دارد.

از باب مطایبه و به مناسبت ایام، دو لطیفه نقل می کنم که به گونه ای جواب ایشان نیز می باشد. لازم به توضیح است که این دو لطیفه از کتابی که اخیرا توسط حقیر با نام «لطیفه های اسلامی» منتشر گردیده است، نقل می‌شود:

به جدم حرام زاده است  

سیدی روضه خوان که تا اندازه ای ساده بود، روزی بالای منبر سخنرانی می‌کرد. شخصی از شنوندگان در آن حال از او پرسید که اگر کسی در حال نماز شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت تکلیفش چیست؟ سید که جواب مسئله را نمی‌دانست، گفت: برای اینکه یادش بیاید باید بلند بگوید: «یا حسین» اگر یادش نیامد دفعه‌ دیگر بلندتر بگوید، اگر یادش نیامد دفعه سوم بلندتر از دو دفعه قبل بگوید: «یا حسین» که قطعاً یادش خواهد آمد و اگر یادش نیامد به جدم حرام زاده است!

پدرسوخته‌ها 

گویند روزی روضه خوانی روضه می‌خواند و می‌گفت: حضرت اباعبدالله، علیه‌السلام، به میدان رفت و یکصد هزار از لشکریان یزید را به جهنم فرستاد. حضرت علی اکبر، علیه‌السلام، رفت و 40 هزار را کشت و حضرت ابالفضل، علیه‌السلام،20 هزار و همین‌طور ادامه داد. شخصی از پای منبر با صدای بلند گفت: جناب اینکه از 200 هزار هم بالاتر رفت. لشکریان یزید که این تعداد نبودند. روضه خوان گفت: بگذار بکشند این پدر سوخته‌ها را!

منبع: کتاب لطیفه اسلامی، مهدی مسائلی، انتشارات وثوق، قم بهار 1391

توضیحی در مورد کتاب:(این مجموعه، منتخبی از جذاب‌ترین و شیرین‌ترین لطیفه‌ها و طنزنوشته‌های فرهنگ و تمدن اسلامی است که با رجوع به کُتب اصیل و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است.

در گردآوری و انتخاب این لطیفه‌ها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یکی از ارکان گزینشِ نویسنده بوده است. این کتاب در سه فصل تنظیم گردیده است که لطیفه‌های آن به شرح زیر است:

فصل اول:لطیفه‌های این فصل، به اصناف و گروه‌های مختلفی از مردم اختصاص یافته است که هیچ‌کدام از جهتِ نوعشان دارای صفتِ بدی نیستند.

فصل دوم:لطیفه‌های این فصل به اصناف و گروه‌هایی اختصاص یافته که دارای صفاتی ناپسند و مذموم می‌باشند.

فصل سوم:لطیفه‌های این فصل به طنزهای مرتبط به آموزه‌های دینی اختصاص یافته است. 

این کتاب در 384 صفحه در بهار امسال توسط نتشارا وثوق منتشر گردیده و اختیار مخاطبین مذهبی قرار گرفته است.)

برای تهیه این کتاب می توانید به آدرس‌های:

اصفهان: 1. ابتدای خیابان پنج رمضان کتابفروشی امام خمینی 2. خیابان حافظ، کتاب فروشی مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان

قم: انتشارات وثوق، تلفن:7735700(0251)

مشهد: چهارراه شهدا، روبروی شیرازی14، پاساژ رحیم پور، کتاب آفتاب، تلفن:2222204(0511)

مراجعه کنید و یا مبلغ: 7000 تومان(5000 تومان بابت کتاب با تخفیف30 درصد و 2000 تومان جهت پست) به شماره کارت بانک ملی:6037991078623158 به نام مهدی مسائلی واریز نمائید. و سپس نام و آدرس خویش را قسمت نظرات به صورت خصوصی و یا به ایمیل:Mahdi.noor@gmail.com      ارسال نمائید تا کتاب برای شما پست گردد.(لطفا در ایمیل ساعت و روزی که پول واریز شده قید گردد.))

سایر کُتُب حقیر را نیز می توانید به همین روش تهیه فرمائید.
  

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/1/12:: 12:57 عصر     |     () نظر
نهم ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها

متأسفانه هرساله روز نهم‌ربیع‌الاوّل، در فاصله‌ای اندک از هفته‌ای که نام وحدت اسلامی را بر دوش می‌کشد، به فرصتی برای دشمنان امّت اسلامی تبدیل می‌‌شود تا به وسیله جهالت عدّه‌ای خاص، وحدت و انسجام مسلمین را هدف قرار داده و با ایجاد تفرقه میان آنان، به اهداف شوم خود نزدیک‌تر شوند.

از این‌رو در این نوشتار کوتاه سعی بر آن داریم تا گوشه‌هایی از خسارت‌های شکل گرفته از جهالت‌های این روز را به تصویر کشیم.

روز نهم ربیع

روز نهم‌ربیع‌الاوّل در فرهنگ عوام شیعه، به روز کشته شدن خلیفه دوّم شهرت یافته است. آنها این امر را مسلّم می‌دانند که در چنین روزی خلیفه دوّم به دست مردی ایرانی به نام ابولؤلؤ مجروح و مقتول می‌گردد. داستان‌ها و افسانه‌های بسیاری نیز در این‌باره میان آنها رواج یافته که بیشتر آنها را می‌توان ساخته و پرداخته فرهنگ عوام دانست. ولی با این حال در این میان دست‌های مشکوکی نیز بوده‌اند که همواره خواسته‌اند به این قضیه دامن زده و آن را از اعتقادات شیعه به شمار آورند.

اما با رجوع به کتاب‌های تاریخی و بررسی آنها به این حقیقت خواهیم رسید که تمامی آنها به اتفاق ماه ذی‌الحجه را به عنوان مَقْتَل خلیفه دوّم معرفی نموده‌اند و با اندکی اختلاف در روز آن، دوشنبه یا چهارشنبه،26 یا 27 ذی‌الحجه را به عنوان روز مجروح شدن خلیفه دوّم شناخته‌اند. به‌گونه‌ای که می‌توان گفت وقوع این حادثه در این ماه از امور قطعی و متواتر در نزد تاریخ‌نویسان بوده است. (برای مشاهده اسناد این کتابها نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 10-13).

علاوه بر اجماع تاریخ‌نویسان بر وقوع قتل خلیفه دوّم در ماه ذی‌الحجه، بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز در هنگام بحث از کشته شدن خلیفه دوّم تاریخ آن را در ماه ذی‌الحجه دانسته‌اند به گونه‌ای که حتی بعضی از آنان با تصریح به نادرست بودن نسبت روز نهم‌ربیع به روز کشته شدن خلیفه دوّم، اجماع شیعه و سنی را بر وقوع این حادثه در ماه ذی‌الحجه یافته‌اند. که تعدادی از این بزرگان عبارتند از: شیخ مفید، ابن ادریس حلی، سید بن طاووس، شیخ ابراهیم بن علی کفعمی و علامه‌ی حلی و ...(قدس الله اسرارهم) (برای مشاهده عبارات این بزرگان نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 14-20).

روایت نهم‌ربیع 

همان‌گونه که گفته شد تمامی مورخان شیعه و سنی اذعان دارند که قتل خلیفه دوّم در اواخر ذی‌الحجه سال 23 هجری بوده است. از این جهت باید دانست که چه چیزی باعث شده تا بعضی این روز را به عنوان روز قتل خلیفه بشناسند. با مراجعه به نقل قول‌ها استفاده می‌شود که رأی نهم‌ربیع مستندی به جز روایتی مشهور به «رفع القلم» ندارد. که این روایت نیز علاوه بر آنکه دارای سندی سست و ضعیف می‌باشد دارای متنی موهن و غیر قابل قبول است. (برای بررسی سایر موارد نادرستی که در این روایت موهن وجود دارد نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 34-41 ).

همچنان‌که آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی درباره‌ی این روایت می‌فرمایند: «روایت علی بن مظاهر، از نظر متن و سند ضعیف است و آن را در کتب معتبر و اصیل شیعه نیافتیم، هم‌چنان‌که شناختی نسبت به علی بن مظاهر که از علماء شیعه به حساب آورده شده وجود ندارد، و وجود چنین روایات مجهولی در مجامع بزرگ حدیثی شیعه، که مؤلفِ آنها صرفاً برای جمع‌آوری اخبار و بدون بررسی اعتبار سند و متن آنها همت گماشته است، چندان بعید نیست» (نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 41)

متأسفانه جاعلان این روایت برای نشان دادن فضیلت نهم ربیع مطلب دروغی را از زبان پیامبراکرم، صلی‌الله علیه وآله، به خدای متعال این چنین ساخته‌اند که: «به فرشتگان نویسنده‌ی اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همه‌ی مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند». این جمله که به وسیله‌ای به دست افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را شکسته و هرآن‌چه می‌خواهند در این ایّام انجام دهند، علاوه بر آن‌که با صریح آیاتی از قرآن مانند: «ومَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً یَرَهُ» (زلزال:8.) مخالفت دارد با قوانین و سنن الهی نیز مغایر بوده و مخالف حکم بدیهی عقل هم است.

آیا برداشتن تکلیف از بندگان به معنای ایجاد هرج و مرج، برخلاف شیوه‌های اهل‌بیت، علیهم‌السلام، در تربیت بندگان خدا و دوستان خود نمی‌باشد؟ آیا امکان دارد از بزرگوارانی که می‌فرمودند: «ما من نکبة یصیب العبد إلاّ بذنب»؛ «هیچ نکبت و مصیبتی به بنده نمی‌رسد مگر به خاطر گناه» چنین کلماتی صادر شود. چه ظلم و خیانتی بالاتر از آن‌که این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره می‌فرمودند: «لاتنالُ ولایتنا الاّ بالعَمَلِ والوَرع»؛ «به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه». جای شگفت و تأسف است که چگونه بعضی تمامی تعلیمات الهی قرآن و اهل‌بیت، علیهم‌السلام، را به کناری می‌نهند و این‌گونه با تمسک به این روایات جعلی، پرده‌های حیا را دریده و مرتکب اعمالی می‌شوند که از شأن و منزلت هر فرد مسلمان و مؤمن به خدا خارج است. امّا شگفت‌تر آن‌که در این میان افرادی نیز یافت می‌شوند که درصدد توجیه این جهالت‌ها برآمده و پرده‌دری‌های دیگران را این‌گونه توجیه می‌نمایند.

این نکته‌ای است که مورد هشدار بسیاری از بزرگان و مراجع قرار گرفته است. همچنان‌که آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پاسخ به استفتائی در مورد روز نهم ربیع می‌فرمایند: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایّام مخصوص در منابع معتبر نداریم. و ثانیاً: بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست هم‌چنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر. و ثالثاً: تولّی و تبرّی راه‌های صحیحی دارد نه این راه‌های خلاف.

همچنین آیت الله العظمی تبریزی(قدس سره) نیز در جواب سؤالی پیرامون این روایت می‌فرمایند: بسمه‌تعالى؛ روایت مزبور صحیح نیست و فرقى بین ایّام نیست و معصیت، معصیت است، والله العالم.

آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره) نیز در جواب سؤالی می‌فرمایند: حدیث رفع القلم صحیح نیست، بلکه هر مسلمانی موظف به انجام واجبات دینی بوده و فرقی در ایّام سال نسبت به آن وجود ندارد، و انجام اعمالی که موجب تفرقه مسلمین یا وهن شیعه شود جایز نیست. (برای مشاهده پاسخ‌های مراجع بزرگوار دیگر همچون آیات عظام بهجت، خامنه‌ای، نوری همدانی، روحانی، مصباح، موسوی اردبیلی و... نگاه کنید به: نهم ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها، مهدی مسائلی، ص 103-119)

جهالتها خسارتها

از همه آنچه که گفتیم اگر بگذریم، متأسفانه در جشن‌هایی که در این روز با شعار تبری و بیزاری از دشمنان اهل بیت علیهم السلام شکل می‌گیرد شاهد نمایش حرکاتی و گفتارهایی هستیم که دل اهل بیت علیهم ‌اسلام را می‌آزارد. ایجاد تفرقه و اختلاف بین مسلمین آن هم با اسم هواداری از اهل‌بیت علیهم السلام مسأله‌ای است که هیچ‌گاه ایشان به آن راضی نبوده‌اند. از همین روست که وقتی به نام ابراهیم بن ابی محمود به امام رضا، علیه‌السلام، می‌گوید: یا ابن رسول الله! نزد ما از روایات مخالفین شما در فضائل امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، و شما خاندان روایاتی هست که امثال آن را در بین روایات شما نمی‌بینیم، آیا به آنان معتقد شویم؟ حضرت پس از توجه و تنبه دادن وی به گوش فراندادن و پیروی نکردن از هر سخنی فرمودند: ای ابن ابی‌محمود! مخالفین ما سه نوع خبر در فضائل ما جعل کرده‌اند:1. غلو، 2. کوتاهی در حقّ ما، 3. تصریح به بدی‌های دشمنان ما، و دشنام به آنان.  وقتی مردم اخبار غلوّ آن دسته را می‌شنوند ما را تکفیر می‌کنند و می‌گویند: شیعه قائل به ربوبیّت ائمه‌ی خود می‌باشد. و وقتی کوتاهی در حقّ ما را می‌شنوند، به آن معتقد می‌شوند، و وقتی بدی‌‌های دشمنان ما و دشنام به آنان را می‌شنوند، ما را دشنام می‌دهند. و حال آن که خداوند می‌فرماید: «وَ لا تَسبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ؛ شما مؤمنان به آنان‌که غیر خدا را می‌خوانند دشنام مدهید تا مبادا آن‌ها از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گویند».

همچنین در روایتی دیگر نیز امام صادق، علیه‌السلام، هنگامی آگاه می‌شوند مردی در مسجد آشکارا به دشمنانشان توهین می‌کند، می‌فرمایند: «او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند، با این کار ما را در معرض اذیت قرار می‌دهد.

آری توهین و لعن بعضی از شیعیان نسبت به مقدّسات اهل تسنن را می‌توان عامل اصلی تشدید بسیاری از اختلافات مذهبی و فرقه‌ای در جهان اسلام دانست. که متأسفانه این رفتار علاوه بر مخالفت صریح با کلام و سیره‌ی عملی ائمه، علیهم‌السلام، امروز از هر جهت مخالف مصالح شیعیان و مسلمانان بوده و سودی جز تقویت جبهه‌ی دشمنان اسلام ندارد. برای دقت  بیشتر در این موضوع توجه به مربوط به بیش از چهار قرن پیش یعنی زمانی که ارتباطات بسیار محدود بوده است جلب می‌نماییم:

صاحب قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، می‌نویسد:«[در زمان محقق کرکی] علمای شیعه که در مکّه بودند به علماء اصفهان نوشتند، یعنی به ارباب محراب‌ها و منبر‌ها، که شما سب [=دشنام]می‌نمایید متخلفین را در اصفهان، و ما در حرمین شریفین می‌باشیم و ما را عامه به سبب این سب عذاب و سیاست می‌نمایند...»[انکم تسبون ائمتهم فی اصفهان و نحن فی الحرمین نعذب بذلک العن و السب]

این‌ که ما ظالمان به حق اهل‌بیت، علیهم‌السلام، را مستحق لعن می‌دانیم و در زیارت عاشورا به لعن آن‌ها می‌پردازیم، جای تردیدی در آن نیست، خود اهل سنت هم مایلند، ظالمان به اهل‌بیت، علیهم‌السلام، را لعنت کنند، اما این‌ که مراسمی خاص پیرامون این موضوع تشکیل شود و با تصریح به نام افرادی آن‌ها را مخاطب لعن خویش قرار دهیم، باز هم خودْفریبی است که ما را در دامان دشمنانِ اسلام می‌اندازد؛ چون بخش عمده ثمره برگزاری این مراسم اعلام عمومیِ آن، برای تبلیغات هدفمند است، به گونه‌ای که حتی اگر خود مراسم در خفا برگزار شود، خبر آن، اثر خود را خواهد گذاشت.  به هر حال در دنیای امروز که کار غیرشرعی هم در موبایل‌ها می‌چرخد، این کارها جای خود دارد، ده‌ها سایت وهابی در حال حاضر مشغول اشاعه این فیلم‌ها هستند، و برگزار کنندگان این مراسم در قبال تخریب وجهه آل بیت و رسالت رسول الله، صلی الله علیه و آ له، و جلوگیری از پیشرفت آن مسئولند. متأسفانه امروز این تصاویر و فیلم‌ها دست‌آویزهائی برای دور نگاه داشتن ملت‌های سنی از حقیقت رسالت رسول الله، صلی‌الله علیه و آ له، است؛ این تصاویر دست‌آویزهائی است برای قتل شیعیان عراق، پاکستان و...، یک استشهادی وهابی با این تصاویر روزانه ده‌ها شیعه می‌کشد، خود را فریب ندهیم، ما در مقابل اعمال خود مسئولیم و بی‌تفاوتی نسبت به اثرات این مراسم، قطعا عقاب اخروی خواهد داشت. چنان‌چه حضرت امام باقر، علیه‌السلام، مى‌فرمایند: بنده خدا روز قیامت محشور شود و (با این‌ که در دنیا) دستش به خونى آلوده نشده (و خونى نریخته) به اندازه یک حجامت یا بیشتر خون به او بدهند و بگویند: این سهم تو است از خون فلان کس؟ عرض می‌کند: پروردگارا تو خود می‌دانی که همانا جان مرا گرفتى (و در آن حال) من خون کسى را نریخته بودم (و هیچ خونى به گردنم نبود؟) خداوند فرماید: آرى تو از فلانى روایتى چنین و چنان شنیدى و به ضرر او بازگو کردى، پس زبان به زبان به فلان جبار(و ستمکار) رسید و بدان روایت او را کشت، و این بهره‌ی تو از خون اوست. (اصول کافی، شیخ کلینی،  ج4، ص77)

در اینجا نمونه‌ای دیگر حوادث ناگوار که از بی‌موالاتی و بی‌بصیرتی بعضی رقم می‌خورد را بخوانید:

حضرت آیت الله العظمی مظاهری در نقل خاطره‌ای از استادشان آیت الله مرعشی نجفی می‌فرمایند:

«خدا رحمتش‌ کند، درجاتش‌ عالیست، عالی‌تر کند، مرحوم‌ آیت‌ الله مرعشی، من‌ مکاسب‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، هم‌ کفایه‌ خواندم، هم‌ مکاسب... ایشان‌ بنایشان‌ این‌ بود برای‌ این‌که‌ خسته‌ نشوند، یک‌ قصه‌ای‌ گاهی‌ اوقات‌ یا خیلی‌ از اوقات‌ در میان‌ درس‌ برای‌ شاگردها می‌گفتند، و یکی‌ از قصه‌هایشان‌ این‌ بود که‌ می‌گفتند:

 پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ بالاخره‌ می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، این‌ با پدر من‌ خداحافظی‌ کرده‌ علاقه‌ به‌ پدر من‌ داشت، رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، و این‌ عالم‌ جلیل‌القدر گفته‌ بود در برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ رسید کرمانشاه، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ وضع‌ کردستان‌ روی‌ قاعده‌ شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، می‌گوید دیدم‌ ناگهان‌ اتفاقی‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را برد خانه‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من، بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم، می‌گوید مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، مرحوم‌ آقا نجفی‌ گفتند، پدرم‌ می‌گفتند وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها دارند می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو  داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل‌ می‌گوید من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، آقای‌ نجفی‌ می‌گفتند پدر من‌ گفتند چون‌ من‌ همدانی‌ها را می‌شناختم‌ این‌ قیافه، قیافه‌ همدانی‌ بود، بالاخره‌ آوردندش‌ زیر غُل‌ و زنجیر، یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و یک‌ کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردن‌ آن‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند، گفت‌ من‌ غش‌ کردم‌.

 بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیایید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه، وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربة الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی.»

پس ما نیز اندکی مراقب گفتار و رفتار خود باشیم تا خدای نکرده شریک این جانیان در کشتار بندگان خدا نباشیم.

سخن پایانی

نکته آخر اینکه ما موظف به جذب و علاقه‌مند ساختن سایر مسلمین به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام هستیم راهی که با خشرویی و مدارا حاصل ‌شده و با توهین و ناسزا گفتن به مخالفین و عقایدشان منافات دارد. آن گونه که هنگامی یکی از اصحاب امام صادق، علیه‌السلام، به ایشان عرض می‌کند: چگونه شایسته است برای ما که با قوم خود، و مردمانی که با ما آمیزش دارند و شیعه نیستند رفتار کنیم؟ امام، علیه‌السلام، فرمودند: به پیشوایان خود نگاه کنید و از آن‌ها پیروی کنید، آن گونه که آنان رفتار می‌کنند شما نیز همان‌طور رفتار کنید، به خدا سوگند آن‌ها به عیادت بیمارانشان می‌روند، و بر جنازه‌هایشان حاضر می‌شوند، و به سود و ضرر آن‌ها گواهی می‌دهند، و امانت‌های آنان را به آن‌ها بر می‌گردانند.

و در روایتی دیگر امام می‌فرمایند: ای زید! با مردم (یعنی عامه و اهل تسنن) با اخلاق خودشان معاشرت کنید، در مساجدشان نماز بخوانید، مریضانشان را عیادت کنید، در تشیع جنازه‌هایشان حاضر شوید و اگر توانستید امام جماعت یا مؤذن آن‌ها شوید این کار را بکنید؛ پس اگر شما چنین عمل کردید خواهند گفت: اینان پیروان جعفرند، خدا او را رحمت کند چه نیکو اصحابی تربیت کرده است و اگر این امور را ترک نمودید خواهند گفت: اینان پیروان جعفرند، خداوند جزای او را بدهد چه اصحابش را بد تربیت کرده است. (برای مطالعه سیره و روایات در مورد وحدت اسلامی نگاه شود به: کتاب پیشوایان شیعه پیشگامان وحدت،مهدی مسائلی، انتشارات سپیده باوران، مشهد 1389)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 90/11/11:: 8:12 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >